الوارثین

رزمندگان گردان تخریب لشگرده سیدالشهداءعلیه السلام

الوارثین

رزمندگان گردان تخریب لشگرده سیدالشهداءعلیه السلام

الوارثین

این وبلاگ به انتشار خاطرات شهدا و رزمندگان تخریبچی لشگرده سیدالشهداء علیه السلام می پردازد و پلی خواهد بود برای ارتباط نسل جبهه با نسل امروز ......... انشاءالله
سلام بر شهیدان تخریب
سلام بر اسوه های تهذیب
فرمانده ای داشتیم که مشخصات شناسنامه اش ، محمود نوریان بود اما توی گردان برادر عبدالله صداش میکردیم و چند ماه قبل از شهادتش خونه خدا رو زیارت کرد و زیاد طول نکشید از اون به بعد حاج عبدالله شد و در شهر فاو به آسمان پرکشید... و آخرین نصیحتش به ما این بود که..... به داد خود برسید که وقت تنگ است.

آخرین نظرات
  • ۱۲ تیر ۹۵، ۱۵:۲۴ - siamak purasad
    ✔✔✔

آخرین ماموریت با فرمانده قبل از سقوط جزیره...

دوشنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۴، ۰۵:۲۵ ب.ظ
اواخر خرداد 67 بود و گرمای هوا در جنوب بیداد میکرد و هرچه هواگرم تر میشد سرفه های ما هم شدید تر میشد. هنوز چند ماهی از شیمیایی شدن بچه های گردان در حلبچه نمیگذشت...تقریبا همه بچه های تخریب که مصدوم شده بودند به جبهه برگشتند.هرکسی یه عینک دودی به چشم داشت چون چشم ها شدیدا به نور حساس بود و بعضا داخل چشم ها تاول زده بود..خبرهای خوبی به ما نمیرسید...مدام خبر میومد که دشمن فلان منطقه در جنوب و غرب رو تصرف کرده... روزهای آخر خرداد 67 بود که شهید اربابیان با ماشین داخل مقر الوارثین شد و من رو کناری کشید و گفت : چند تا از بچه ها رو برداریم و بریم جزیره مجنون و یک سری به موانع مقابل خط پدافندی لشگر کنار جاده خندق بزنیم...با تعجب گفتم حاجی جزیره.. اون هم توی این گرمای هوا ، با این همه تاول که هنوز توی بدن ماست....گفت فرماندهی از ما خواسته... عصر اون روز راه افتادیم و نزدیک غروب بود که رفتیم اردوگاه کوثر که در جاده اهواز- سوسنگرد بود... مقداری آذوقه برداشتیم و به سمت جزیره حرکت کردیم... هوا تاریک شده بود که رسیدیم کربلای هویزه و نماز مغرب و عشا رو خوندیم و از مسیر "شط علی" وارد جزیره شدیم.... دنبال جاده ای بودیم که چند ماهی داخل جزیره کشیده شده بود و تیرهای چراغ برق در طول جاده ، برق شهری رو به خط مقدم کنار جاده خندق منتقل میکرد.... توی مسیر به ناصر گفتم : حاجی برق توی خط مقدم بره!!!! چی میشه...

خط پدافندی لشگر10سیدالشهداءعلیه السلام  کنار جاده خندق در هور العظیم

 رزمندگان لشگر10 سیدالشهداءعلیه السلام مستقر در کمین های جزیره مجنون

ساعت حدود 10 شب بود که به سنگر فرماندهی محور لشگر 10 در جزیره مجنون رسیدیم. فکر کنم شهید "بابکان" مسوول محور بود.. داخل سنگر که شدیم گرما بیداد میکرد موتور برق روشن بود و چند تا پنکه داشت کار میکرد.... سلام وعلیکی کردیم و رفتیم سنگر بچه های تخریب.... بوی کرم ضد پشه همه فضای سنگر رو گرفته بود و هوای شرجی و گرمای زیاد هوا همه رو کلافه کرده بود... اون شب تا خود صبح حاج ناصر سرفه کرد .... من هم تا صبح از صدای سرفه حاجی و نگرانی که موش ها که گازم بگیرند خوابم نبرد... موش های جزیره معروف بودند ... موش هایی که دنبال گربه میکردند...

عکس های این ماموریت-جزیره مجنون هنگام رفتن به سمت کمین ها-شهید ناصرسمت چپ و عکاس این عکس کسی نبود جز این حقیر--اگر عکس کمی تار شده به خاطر ناشی بودن عکاسه

عکس یادگاری با بچه های مستقر درکمین- شهید ناصرعینک دودی به چشم داره- در تصویر بالا اومدن آب معلومه. و عکاس این عکس هم این حقیر هستم که عکس تار شده

فردا صبح با قایق رفتیم سمت کمین هایی که توی خط مقابل دشمن داشتیم.... کمین های ما داخل نیزارها مستقر بودند .....  جلو که میرفتیم :به حاج ناصرگفتم مثل اینکه دشمن ورودی آب رو زیاد کرده و حدود یک مترو نیم آب بالا اومده بود . فرمانده پاسگاهها نگران بودند..... ارتفاع آب خیلی بالا اومده بود و کمین ها که داخل چولان ها در استتار بودند به سطح آب اومده بودند و در تیر رس دشمن قرار داشتند. مسوول یکی از پاسگاهها میگفت که چند شب قبل غواص های دشمن با حمله به یکی از کمین ها یگانهای همجوار ما داخل آب تعدای رو اسیر کرده و برده اند و خبر این حمله دشمن جو روانی بدی رو حاکم کرده بود....

 تصویر محل استقرار پاسگاههای پدافندی ل10 در جزیره مجنون کنار جاده خندق

با شهید ناصر اومدیم کنار موانعی که داخل آب کار گذاشته بودیم....به علت بالا اومدن سطح آب همه سیم خاردارها و مین هایی که کار گذاشته بودیم زیر آب رفته بود...البته خاطر جمع بودیم که مین های جهنده و ترکشی "m16" ضد آب بود و داخل آب کارش رو میکرد.... شهید ناصر گفت: لباس غواصی بپوش و یک دوری اطراف موانع بزن و وارسی کن که موانع دست خورده یا نه..فرمانده کمین مدام از تردد غواص های دشمن در اطرافشان نگران بود... من هم خیلی برام سخت بود....هنوز طاول هام خوب نشده بود و شوری آب جزیره و گرمای هوا هم بهانه ای بود تا از زیر کار در برم..... دیگه حاجی امر کرد و من هم لباس غواصی پوشیدم و وارد آب شدم... موانع یک متری زیر آب رفته بود وامکان بالا آوردن موانع بخصوص مینهای”M16” نبود و این موانع مانع رد شدن غواص و قایق های پارویی دشمن نمیشد...

مین گذاری مقابل دشمن در جزیره مجنون با مین های M16 - از سمت چپ سیم خاردار توپی-برادر رفاهی فرد-شهید اللهیاری-جعفر با مین m16 - برادر ذاکری و نبشی- البته این عکس برای وقتی است که ارتفاع آب پایین بود

ایجاد موانع و میدان مین مقابل آبراهه ها در جهت جلوگیری از حمله دشمن به پاسگاهها و کمین های مستقر در جزیره مجنون- تابستان سال 66

قرار شد موانع تقویت بشه و ما مجددا یک ردیف مین جهنده با توجه به بالا اومدن ارتفاع آب مقابل موانع کار بگذاریم... برای این کار نیاز به سیم خاردار و نبشی داشتیم. سیم خاردار ها رو از مهندسی جنگ جهاد توی جزیره گرفتیم اما نبشی مناسب نداشتند و قرار شد حاج ناصر با وانت برگردند و از مقرمهندسی لشگر در اردوگاه کوثر تحویل بگیرند...فردا صبح آماده شدیم برای رفتن که حاجی به من گفت: تو کجا میایی. گفتم اونجایی که تو میخواهی بری...گفت: اینجا کی میمونه...گفتم اینجا نیازی نیست با هم میریم وبرمیگردیم..من اصرار داشتم همراهشون برم عقب...چون وضعیت خط خیلی قاراش میش بود.. احتمال پیشروی دشمن زیاد بود.. هرچی بهونه آوردم و چند تا سرفه خفن هم چاشنیش کردم نشد که نشد... حاجی اومد حرکت کنه گفتم : بگذار حکایت اصغر آقا سیمان فروش رو برات بگم و بعد برو.... گفت زود بگو عجله داریم. حکایت رو اینجوری تعریف کردم.. بنده خدایی بود رفت سیمان بگیره برای ساختن خونش. گفتند این سیمان رو به خانواده شهدا واسرا میدن.. شما جزء کدومشون هستی.گفت هیچکدوم...اون بنده خدا چند روز بعد رفت جبهه و از بخت بدش توی عملیات اسیر شد و بعد از چند روز رادیوی عراق باهاش مصاحبه کرد. ازش پرسیدند حرفی برای گفتن نداری... اون گفت فقط یه عرضی داشتم برای اصغر آقا سیمان فروش.. اصغر آقا دیدی ما رو گرفتار کردی...دلت خنک شد...حالا اگه بابام اومد سیمان بهش بده.... من این حکایت رو برای حاج ناصرگفتم واون هم خیلی خندید... ودر آخر بهش گفتم : مثل اون بنده خدا صدای مارو از رادیو عراق میشنوی: که حاج ناصر حالا دلت خنک شد....

البته حاجی رفت تجهیزات آورد و ما هم موانع رو تقویت کردیم و از جزیره شمالی ، کنار جاده خندق بیرون اومدیم... اما هفته بعدش دشمن بعثی با بمباران وسیع شیمیایی و آتشباری سنگین به جزیره مجنون حمله کرد و در روز 4 تیرماه 67 جزیره مجنون رو به تصرف درآورد.

آخرین عکس راوی خاطره با شهید اربابیان-روزهای آخرخرداد 67- جزیره مجنون-خط پدافندی ل10-شهید ناصر سمت چپ ایستاده--فقط این رو عرض کنم که عینک دودی برای خوش تیپی توی عکس نیست. توی عکس پشت سر ما بالا اومدن آب کاملا مشهود است

و.......سردار شهید حاج ناصراربابیان هم اواخر تیرماه 67 از منطقه عملیاتی فکه پرکشید و پیکر مطهرش سال 80 توسط بچه های تفحص کشف شد و درگلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها در قطعه سرداران میهمان خاک شد.

راوی:جعفرطهماسبی


  • جامانده ازشهدا

نظرات  (۱)

طوبی لهم و حسن مآب
دست مریزاد
آجرک الله

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی