
محرم که میشد بچه ها حسینیه الوارثین رو سیاه پوش میکردند و هر دسته ای سعی میکرد چادرهاش هم رنگ و بوی محرم بگیره... گردان ما چند تا خوننده داشت و هرکدوم از اونها برای خودشون سیک خاصی داشتند. حاج ابراهیم قاسمی بزرگ ما خوننده های گردان تخریب لشگرده سیدالشهداء علیه السلام بود..من عاشق خوندن حاجی بودم وقتی این شعر رو میخوند...من غم عشق حسین باشیر از مادر گرفتم... هق هق همه رو در میاورد...و بعد من روضه میخوندم وبعضی وقت ها دمی میدادم. اما شهید امیر مسعود تابش دم نوحه رو میداد و بعد هم واحد میخوند....
بچههای
تهران محرمها زیاد در جبهه بند نمیشدند. حتی در عملیات مرصاد هم
اینگونه شد که به هوای مسلمیه خیلیها به تهران بازگشتند اما غلامعلی رجبی
در میدان ماند و جزو شهدا قرار گرفت. اما در محرمها جبهه، حسینی بود و
اوج ارادت به امام حسین(ع) در جبهه بود...