روزهایی که به انتظارغواصان شهیدطی شد
برای شهدای غواص کربلای4
ماموریت لشگرما این بود که حوالی ساعت 4 صبح بعد از گذشتن از خط لشگر ثارالله با دشمن درگیر بشه و زمین منطقه ماموریت ما نخلستان های اطراف شهر ابوالخصیب بود پتروشیمی بصره و نهرابوفلوس روبروی ما بود و قرار بود که گردان زهیر به فرماندهی شهید داوود حیدری وارد شهر ابوالخصیب شوند و برای این منظور هم روی کلاه آهنی گونی سبز رنگ کشیده بودند که هم دیگه رو توی درگیری پیدا کنند
عملیات کربلای 4 به جهت توجیه نیروها تا رده دسته و حتی تیم های عملیاتی بی نظیر بود. ما بچه های تخریبچی تک تک مون کاملا توجیه به وظیفه خود بودیم و منطقه درگیری با دشمن رو به خوبی میشناختیم.. فرمانده ها برای توجیه نیروهاشون به جای پهن کردن کالک عملیات، نقشه هوایی رو میکردن.. من درست یادمه که وقت مامور شدن به گردان های عملیاتی، فرمانده ما شهید زینال حسینی(فرمانده گردان تخریب لشگرده سیدالشهداءعلیه السلام) دست گذاشت روی یک نقطه روی عکس هوایی و گفت برادرها اینجا یک سه راهی در شهرابوالخصیبه و این نقطه هم یک منبع آب است و فردا صبح هرکدوم که زنده بودید اینجا جمع بشید و برای ادامه عملیات آماده باشید..حتی برای عبور آسان بچه های گردان ها از داخل آبراه های نخلستان های اطراف شهر ابوالخصیب ، هرکدوم از تیم های تخریبچی مامور به گردان ها نوارهای انفجاری "پودرآذر"(نوعی مواد منفجره ترکیبی) با خود برده بودند که بایستی به دورنخل ها میببستند و با انفجار اون پلی روی آبرا هه ها ایجاد میشد.
به جهت تدبیرعملیات ، عملیات کربلای 4 حرف نداشت. آنچه باید فرماندهان و طراحان عملیات به آن توجه میکردند انجام شد. و اینطرف جبهه هم توسل های و ناله ها و عبادت ها شبانه و ایام فاطمیه و.... همه مقدمات فراهم بود تا کمر دشمن شکسته شود.... اما مقابل ما هم دشمن با همه توان خودش و اربابانش آماده بود.
گردان ما منتظردستور حرکت بود که صدای انفجار بمب های دشمن که در اطراف مسجد جامع خرمشهر به زمین خورد همه رو به وحشت انداخت.بچه ها بی اختیار از ساختمون بیرون ریختند.. هرچی فرمانده هان فریاد میزدند که برید داخل ساختمون ها کسی گوشش بدهکار نبود. منورهای خوشه ای دشمن نیمه شب خرمشهر رو مثل روز روشن کرده بود و فرماندهان نگران عکسبرداری هوایی هواپیماهای دشمن و لو رفتن محل استقرار نیروها بودند. گردان علی اصغر علیه السلام داخل مسجد جامع خرمشهر و گردان حضرت قاسم(ع) داخل هلال احمر و سایرگردان ها هم در اطراف مسجد جامع بودند....
همه منتظر دستور حرکت به خط مقدم بودند اما دستور رسید که گردان ها تا هوا روشن نشده از خرمشهر بیرون و به طرف اهواز برند.....
ما هم بجه های تخریب رو جمع کردیم و آمدیم زیر پل هفتی هشتی که محل استقرار واحدهای عملیاتی لشگرده سیدالشهداء علیه السلام در جاده اهواز خرمشهر بود.
روز عملیات کربلای 4 نزدیک های ظهر بود که با ماشین رفتیم سمت گمرک خرمشهر... هنوز به پمپ بنزین ورودی خرمشهر نرسیده بودیم که بمباران هواپیماها شروع شد. هواپیماها اسکلت آهنی مقابل پمپ بنزین رو با بمب زدند. هواپیمای دیگری بمبش رو رها کرد و مسیر ورودی به شهر رو تا مسیر طولانی مورد هدف بمب های خوشه ای قرار داد.
خیلی وحشتناک بود آسمان پر بود از هواپیما.... از مسیر شلمچه به سمت خط رفتیم... مسجدی سمت چپ جاده نرسیده به پل نو بود که شده بود معراج شهدا... داخل مسجد از شهدای غواص سیاهی میزد...همه توی جهنمی از سرو صدا آروم خوابیده بودند...اکثر شهدا از سر و سینه هدف گلوله قرار گرفته بودند... و مدام هم به جمعیت شهدا در مسجد اضافه میشد.
با بچه ها رفتیم به سمت قصر شیخ خزعل که روبروی گمرک کنار نهر عرایض بود... آتش پرهجم دشمن همه رو زمین گیر کرده بود.... همه کلافه بودند و فرماندهان اصرار داشتند که نیرویی توی منطقه نمونه تا که تلفات بالا نره...
منتظر بودیم بمباران هواپیماها تموم بشه و به عقب برگردیم که شنیدم نوجوان غواصی داشت برای بقیه تعریف میکرد: داخل جزیره ام الرصاص که شدیم دشمن آمادگی کامل برای درگیری با ما داشت... افراد قوی هیکل دشمن دنبال ماها میکردند... حتی جایی رسیدیم که دیدم یکی از اونها روی یکی از غواص ها افتاده بود و میخواست چشم هاش رو در بیاره که من با گلوله زدمش.... روایت این غواص از نیروهای دشمن داخل جزیره ام الرصاص برای من قابل لمس بود چون سال گذشته که ما هم به جزیره ام الرصاص حمله کردیم موقع درگیری توی کانال این آدم های قوی هیکل رو دیده بودم که وقتی به سمت ما میومدند تمام عرض کانال رو هیکلشون پرمیکرد.
بعد از عملیات کربلای 4 چندین بار دیگه هم ما برای بازدید از خط مقابل ام الرصاص رفتیم. یکبار حکایتی شنیدیم که رزمنده ای تعریف کرد که غواص مجروحی رو که با لایف ژاکت از آب گذشته بود در ساحل خرمشهر از آب گرفتیم و او گفت که سرباز عراقی به من کمک کرد و مرا لب آب آورد و داخل آب رها کرد و گفت: ما رو مجبورکردند مقابل شما بایستیم.
فاصله تقربیا 15 روزه تا عملیات کربلای 5 هر روز خبری از شهدا و غواصان کربلای 4 به ما میرسید و بعضا در ساحل خودی نزدیک "بوارین" و "خین" بعضی ها منتظر بودند که بچه هایی که به عمق جزیره و اطراف پتروشیمی بصره رفتند برگردند... اما این انتظار به سر نرسید... و خیلی از اونهایی که منتتظر بودند عملیات کربلای 5 به خیل شهدا پیوستند....
و......... غواصانی که منتظرشون بودیم پیداشون شد و آمدند . بچه های تفحص گفتند: همه رو با هم توی یک چاله دفن کرده بودند..چاله ای که اونها دست بسته کنار هم خوابیده بودند کنار نهر ابوفلوس بوده.... ابوفلوس کجا...ام الرصاص کجا؟؟؟؟؟؟... چندین کیلومتر با هم فاصله داره.. درست این منطقه رو قرار بود ما به قلب دشمن بکوبیم..... قرار بود معراج یاران ما در لشگرده سیدالشهداء علیه السلام باشه... اما دیگران پیش دستی گردند و شهادت نوش جانشون و کنار ارباب سر بریده ماءوایشان باد.
راوی:جعفرطهماسبی
- ۹۴/۰۳/۱۹
نام این شهید غواص رو هم مینوشتید